loading...
ایستگاه شادی
saeed بازدید : 82 چهارشنبه 12 تیر 1392 نظرات (0)

شیطانی به شیطان دیگر گفت: آن مرد مقدس متواضع رانگاه کن که در جاده راه
می رود. دراین فکرم که به سراغش بروم و روحش را در اختیار بگیرم…
رفیقش گفت: به حرفت گوش نمی دهد…تنها به چیزهای مقدس می اندیشد.
اما شیطان دیگر، بدون توجه به این حرف خود را به شکل ملک مقرب جبرئیل دراورد و در برابر مرد ظاهر شد.
گفت: آمده ام به تو کمک کنم.
مرد مقدس گفت: باید من را با شخص دیگری اشتباه گرفته باشی… من در زندگی ام کاری نکرده ام که سزاوار توجه یک فرشته باشم.
و به راه خود ادامه داد، بی آنکه هرگز بداند از چه چیزی گریخته است….

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 65
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 69
  • بازدید امروز : 124
  • باردید دیروز : 159
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 32
  • بازدید هفته : 124
  • بازدید ماه : 1,338
  • بازدید سال : 2,908
  • بازدید کلی : 27,203
  • کدهای اختصاصی